مجری وب



نزدیک غروب بود، ابومحمد ـ امام حسن عسکری ـ کسی را نزد من فرستاد و از من برای افطار دعوت فرمودند. کارهایم را رها کردم و به خانه حضرت عسکری (علیه‌السلام) رفتم و ازعلت این دعوت سؤال کردم؟ به من فرمود: عمه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجت خود را به دنیا خواهد آورد. پرسیدم: مادرش کیست؟

فرمود: نرجس. گفتم: خداوند مرا فدای شما کند، من کوچکترین اثر و نشانه‌ای از حمل در او نمی‌بینم!! فرمود: همانست که گفتم.
حکیمه خاتون گفت: وارد اتاق شدم سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون سلامم را جواب داد و گفت: بانوی من! بانوی خاندانم! چگونه‌ای؟ در چه حال هستی گفتم: بلکه تو بانوی من و خاندان من هستی.
نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: این چه گفتاری است عمه جان!؟
گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسری عطا می‌کند که سرور و آقای هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنیدن این کلام خجالت کشید و از حیا سرش را پایین انداخت.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و خوابیدم. نیمه‌های شب بود برای نماز شب برخاستم و پس از خواندن نماز شب دوباره به رختخواب رفتم. در تمام این مدت، نرجس مشغول استراحت بود و خبری نبود. بعد از مدتی او نیز بیدار شد نماز شبش را خواند و دوباره به رختخواب باگشت.
من که نگران بودم از اطاق بیرون آمدم به آسمان نگاهی افکندم، دیدم صبح کاذب دمیده ولی هنوز خبری نشده و نرجس خاتون مشغول استراحت است در دلم دچار تردید شدم، که ناگهان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) از اطاق مجاور بانگ زد: عمه جان شتاب نکن، که امر نزدیک است.
نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بیدار شد. به سویش دویدم و گفتم: ترا به خدا، چیزی احساس می‌کنی؟ فرمود: آری، عمه جان!
گفتم: بر خود مسلط باش که وعده خدا نزدیک است.
آنگاه لحظاتی او را ندیدم گویی پرده‌ای بین من و او آویخته شده بود بعد از سپری شدن آن لحظات، احساس کردم که حجت خدا به دنیا آمده است.
سپس فرزند نرجس خاتون ـ حجت خدا را دیدم که به سجده افتاده است. او را در آغوش گرفتم دیدم پاک و پاکیزه است در همان لحظه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) مرا صدا زد و فرمود: عمه جان! پسرم را نزد من بیاور.
مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بردم، امام، نور دیده‌اش را بغل کرد و او را بر سینه چسبانید و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گویی از زبان خود به او شیری داد. سپس دست مبارکش را بر دیده‌ها، گوشها و مفاصل بدنش کشید و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن! بی درنگ حجت خدا که لحظاتی از تولدش می‌گذشت سخن آغاز کرد:
به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهادت داد و بعد به امیرمؤمنان و یکایک امامان سلام و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید، به او هم سلام گفته، دیگر ساکت شد. آنگاه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به من (حکیمه خاتون) فرمود: عمه جان! او را پیش مادرش ببر، پس او را نزد مادرش بردم. سپس فرمودند: عمه جان! روز هفتم نیز نزد ما بیا.
حکیمه خاتون می‌گوید: صبح همان روز به محضر امام رسیدم و عرض ادب کردم. پرده اتاق نرجس را کنار زدم که مولود مسعود (امام زمان علیه السلام) را یکبار دیگر زیارت کنم، او را در گهواره خود ندیدم.
به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) گفتم: فدای تو شوم، سید و مولای من چه شد؟! فرمود: او را به کسی امانت سپردم که مادر موسی، پسرش موسی را به او سپرد.
شاید مراد حضرت این بود که او را به حفظ و حراست خدا در حریم قدس سپردم.
حکیمه خاتون فرمود: روز سوم ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای دیدن آن چهره دلربا دلم تنگ شد، به خانه امام عسکری (علیه‌السلام) و به اتاق نرجس خاتون رفتم از آن مولود نشانی نیافتم. نرجس خاتون را دیدم نشسته و گهواره‌ای با پوشش سبز در کنار او قرار داشت.
سپس به محضر امام عسکری (علیه‌السلام) شرفیاب شدم، امام که می‌دانست من به دنبال حضرت مهدی می‌گردم فرمودند: عمه جان! او در کنف حمایت و تحت عنایت و رعایت حضرت پروردگار است تا روزی که خداوند او را اذن ظهور دهد.
عمه جان! هنگامی که من از دنیا رفتم، و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد داستان ولادت را بازگوی. ولیکن باید این داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفی بماند. که خداوند ولی خودش را از دیدگان مردم غایب خواهد کرد و از بندگانش مخفی نگه خواهد داشت. کسی او را نخواهد دید تا روزی که جبرئیل رکاب اسبش را بگیرد. تا خداوند کاری را که شدنی است انجام دهد (زمان ظهور حضرت فرا رسد).
از سخنان حکیمه خاتون استفاده می‌شود که هرگاه دلش برای امام عصر (علیه‌السلام) تنگ می‌شده به دیدار او می‌رفته و در توصیف صورت و لحن امام عصر (علیه‌السلام) می‌گوید: هرگز سیمایی زیباتر از سیمای او ندیده بودم. و زبانی شیرین تر از لحن او نشنیده بودم و عطری خوشتر از بوی او استشمام نکرده بودم.
ـ امام عسکری (علیه‌السلام) و انتشار خبر ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام)
در حالیکه امام عسکری (علیه‌السلام) و خانواده‌اش در مراقبت شدید خلیفه عباسی بودند و دشمنان مترصد به دنیا آمدن حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای از بین بردن او بودند ولی حجت دوازدهم در سامرا به گونه‌‌ای که هرگز احدی از دشمنان آگاه نشوند، درخانه امام عسکری در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان ۲۵۵ هجری پیش از آفتاب دیده به جهانه گشود که همیشه آفتاب را پشت سر نهد.
امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نیز با تمام قدرت به پخش و نشر خبر ولادت آن حجت خدا پرداخت چرا که دیگر کسی نتواند منکر ولادت و وجود او گردد.
فعالیتهای امام عسکری (علیه‌السلام) در انتشار تولد با سعادت حضرت مهدی (علیه‌السلام) بدین شرح بود:
۱ـ جناب حکیمه خاتون را که بانوی با عظمتی بود و در میان بنی هاشم شریفترین بانو، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، زاهده، عابده، و سر آمد بانوان شیعه در عصر خود بود دعوت می‌کند که آن شب را در خاندان امامت سپری کند و شاهد عینی ولادت آن مهر تابان باشد.
۲ـ قابله‌ای از غیر شیعه دعوت می‌کند که گواه ولادت آن حجت خدا باشد، تا حجت بر عده‌ای از صالحان اهل سنت تمام شود، که همین بانو موجب شیعه شدن عده‌ای از افراد خانواده‌اش شده است.
۳ـ مولود مسعود را (حضرت مهدی علیه السلام) در مناسبتهای گوناگون به افراد مورد اعتماد از یاران و شیعیان عرضه می‌نمود، تا حجت خدا را با چشم خود ببیند و دیگر سخن دشمنان را درباره انکار او باور نکنند. ۴ـ حضرت مهدی (علیه‌السلام) را در همان سن طفولیت در جمع شیعیان حاضر می‌کرد که در حضور پدر پرسشهای آنان را پاسخ دهد، اموال آنان را دریافت نماید و میان آنان داوری کند.
۵ـ امام عسکری (علیه‌السلام) نامه‌های فراوانی به شهرهای دور دست همچون: مدینه، بصره، قم ارسال می‌کند و در آنها شیعیان خالص را به ولادت حجت دوازدهم بشارت می‌دهد.
۶ـ گوشت و نان فراوان خریداری کرده، به عنوان عقیقه فرزند گرامیش مهدی (علیه‌السلام) در میان شیعیان سامرا تقسیم می‌کنند.
۷ـ حضرت عسکری (علیه‌السلام) گوسفندانی را به خارج از سامرا می‌فرستاد تا به عنوان عتقیقه فرزندش ذبح کرده، اطعام نمایند.
خلاصه کلام اینکه خانواده امامت از هیچ فرصتی در انتشار خبر ولادت با سعادت آن یگانه هستی مولود غفلت ننمود و پیش از رحلت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) خبر ولادت حجت خدا در دورترین نقاط جهان اسلام به گوش شیعیان خاص و افرادی صالح از غیر شیعه رسیده بود.[۱]


با سلام
اولین برنامه اندروید گروه تخصصی وسا ، با عنوان آموزش فن بیان ، مجری گری و گویندگی تولید و در محیط بازار اندروید منتشر شد.
این نرم افزار حاوی نکات و دروس کلی برای بیان بهتر و فن بیان و نیز آموزش تخصصی مجریگری و گویندگی می باشد.



توضیحات در کافه بازار :
اشتباه نکنید، این نرم افزار فقط یک نرم افزار تخصصی نیست ، نرم افزاری است که برای همه مفید است ، برای ارتباطی بهتر و موثر تر با دیگران!

توجه : به زودی آپدیت های بعدی با مطالب جدید منتشر خواهد شد.

نرم افزار آموزش فن بیان ، مجری گری و گویندگی  کاری از گروه تخصصی وسا است.

این نرم افزار با هدف کمک به عموم مردم جهت ارتباطی بهتر و موثر تر و البته علاقه مندان به رشته های مذکور تهیه و تولید گشته.

مراحل مختلف تهیه و تولید این نرم افزار ، اعم از جمع آوری و نگارش و ویرایش مطالب زیر نظر امیرحسین احمدنیا ، مجری ، گوینده و خبرنگار انجام شده است.


امشب که تمام آسمان می لرزد       

                 ماه است که با فرشتگان می لرزد

یک دل که هنوز باورش نیست فراق         

       در لحظه ی جانسوز اذان می لرزد

----------------------

ای ماذنه ! آن موذن هرشب کو ؟           

           ای چاه صدای دلخوش یارب کو ؟

ای مسجد کوفه از تو می پرسم من            

        همصحبت خوب حضرت زینب کو ؟

-----------------------

این مرد به درد و داغ عادت کرده است      

      بر غربت خود عرض ارادت کرده  است

مانند فرشتگان معصوم  خدا              

             دیده است خدا را و عبادت کرده است


پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فروان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد ،
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو.
همه دیدیند چه آسان همه را بخشیدی
یک نفر توبه کند با همه خو میگیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی
این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم ، آنهمه را بخشیدی
حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه ی شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم
" جان آقای خراسان " ، همه را بخشیدی
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان " همه را بخشیدی


اهل روزه واقعی تقوا پیشه گانی هستند که انبان بطن را از نان تهی و از انوارهای آسمانی آکنده می سازند و با توسل به قرآن و تمسک به اهل بیت و در پرتو عنایات و برکات این ماه، سنگ سراچه دل را با الماس آب دیده سفته و رازهای خود را با صاحب حق و خدای سبحان گفته و سر به آستان ربوبی نهاده و با رب الکریم خود به نجوا می نشینند و برترین و والاترین گوهر را «صوم» و والاترین و بالاترین فرصت را «رمضان» می دانند :

 

ماه ضیافت رودررو

    از جسم بهترین سکناتی صلات بین

                      و ز نفس بهترسین سکناتی صیام دان

                                    گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب

                                                   که در رکوع باش چو بر مرکز آسمان

   

                                                                                                 خاقانی

 

 «رمضان» نردبان ترقی و معراج انسانی به عالم والا و بالا،  و به سان اسب تیزرو و تندپایی است که با استعانت از آن می توان راه عشق و تعالی را پیمود و آن را برای صعود زیربنا قرار داد و از خوان نعمت های الهی جلوس و از مائده های ربانی و سمواتی آن بهره برد.

ماه ضیافت رودررو

    گر تو را سودای معراج است بر چرخ حیات

    دان که اسب تازی تو همت در میدان صیام

 

    بر سر خوان های که پاکان نشسته اند

    مر تو را هم کاسه گرداند بدان پاکان صیام

 

                                                                          مولانا

 

    و به سان پرچم و بیرقی است که پادشاه رحمت و عطوفت در پی آن در حال حرکت است و لشکر ایمان پس از هزیمت و شکست مرکز و قلب لشکر ضلالت، حاکم می شود.

 

      و  «رمضان»، چشمه رحمت الهی را در وادی دل های انسان های حق طلب جاری و به مثابه خانه تکانی دل از گناهان و سیئات و مزین کننده چهره شخصیت انسانی در پرتو عبادات و فراهم کننده مسیر دل های انسان ها و سرود وصل و اتصال به معبود در قلوب مومنان و سالکان طریق الهی است.

 

ماه ضیافت رودررو

    خدمت خاص نهانی تیر نفع و زود سود

    چیست پیش حضرت درگاه این سلطان، صیام

    مولانا

    روزه حفظ دل است از خطرات

    پس بود با مشاهده افکار

    عطار

    و اینک «رمضان» است و ماه ضیافت رودررو و امید استفاده و بهره مندی از نعمات و عنایات بی انتهای معنوی اش. بدانیم که در مهمانی فضل الهی، نخوردن هدف نیست، بلکه وسیله ای برای رشد روح و عروج روح به ملکوت است و نباید از کسانی باشیم که ازاین ماه رحمت، دست مان از الوان نطع کرم بی انتهای کردگار خالی باشد و بیاموزیم که همه اعضا و جوارح مان باید دعوت کریمانه و مهربانانه حق را اجابت کنند و دل و قلب و جسم را از منازعه، حسد، مجادله، ظلم، بی خردی و دل تنگی تهی سازیم و به فرموده امام سجاد (ع) در دعای فرا رسیدن ماه رمضان که:

  1. خدایا! بر محمد و آل او رحمت فرست و شناخت و فضیلت این ماه و بزرگداشت حرمتش و خودداری از محرماتش را به ما الهام نما و ما را به روزه داشتنش با حفظ اعضاء از نافرمانی ات و به کار گرفتن آنها در این ماه به گونه ای که خشنودت سازد مدد فرما تا با گوش هامان به سخن لغوی گوش ندهیم و با چشمان مان به تماشای لهوی ننشینیم و دست های مان را به حرامی نگشاییم و به سوی کاری که ممنوع است گام برنداریم و زبان مان مگر به حدیث ذکر تو، گویا نشود و شکم هایمان غیر آنچه حلال فرموده ای فرا نگیرد.
  2. (دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه) 
  3. ماه ضیافت رودررو

و از آنانی نباشیم که به مصداق «چه بسا روزه دارانی که از روزه خود جز تحمل گرسنگی نصیبی ندارند» (حکمت 145 نهج البلاغه)

. اینک ماییم و موسم تجلی حقیقت و فصل رحمت، مبادا که آفتاب عید هویدا گردد و دست مان از سفره بی انتهای الهی خالی. و از ریزش ابر فضل و بخشش خداوند بر کویر خشکیده دل های ما بی نصیب.

بیایید این فرصت یک ماهه را غنیمت شماریم و دعوت کریمانه حق را اجابت و انبان تهی خود را از توشه های این ماه برای هنگامه سخت و صعب و حساب عقبا پر سازیم.


ای خجستگی زمان !

ای شکوه لحظه ها !

ای رمضان بزرگ!

سراغت را از گنجشکها گرفتم و گفتند که می آیی.

حالت را از بنجره برسیدم و باسخ داد که بر می گردی .

در کنار گلدان یادت کردم و غنچه ها شکفتند .

در آینه ، جست وجویت کردم و تمام قد ،لبخند زد .

بر سجاده نامت را بردم و تسبیح به رقص آمد .

در باغ ، صدایت زدم و درختها تعظیم کردند .

این تکاپوها به جبران عظمت اذان معطری است که هر سحر ، خانه ها را با خداپیوند می دهند. 

این ارادت ها همه برای تو بودند و به احترام طراوت لحظه های افطارت .

این شوقها در پاسخ مهرورزی های مهربانی است در شبهای بزرگ بارش نور و وحی و محبت. شبهایی که ترتیل دوست داشتن های آن بالا نشین نزدیک ، همه را بی خویش می سازد .

این زمزمه ها مقدمه نجوای "یا رب یارب"  دلسوختگانی است که در شب های " قدر"  به بامداد دیدار چشم می دوزند .  

 تو ماه مهربان  خدایی  که باز هم به خانه هایمان آمده ای . خوش آمدی ! تنهایی ام را دیدی و آمدی تا با تو بگویم  طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم. تا بپرسم آیا دوری تو تاوان آن صبحی است که به گلها سلام نکردم و یا آن شبی که بی وضو به ماه ، چشم دوختم؟

ای مهمان عزیز این دلهای پر از امید !

اینک خویش را به من نزدیک کن بی آنکه شرمنده  ام سازی و دستی بر موهایم  بکش بی آنکه اشک شوقم را از گونه هایم بزدایی .

آمین ای رمضان مبارک و عزیز !


چشمه چشمه نور می روید و آسمان در آسمان اجابت گسترده می شود .

او که بخواهد همه چیز شدنی است حتی پروانه شدن . حتی شکفته شدن یک غنچه و پاک شدن یک آلوده  . و اینک  آن آلوده  منم .

 آلوده ای که از زشتی ها به تنگ آمده است .

 روسیاهی که جرات نگاه کردن به آسمان ندارد .

 شب زده ای که چشم از ماه می دوزد .

خوابیده ای که از بیداری می هراسد .

حکایت من حکایت دانش آموزی است بازیگوش و سربه هواست که با شنیدن نام امتحان  تنش می لرزد. .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پارکت لمینت آذرخش دکور مهرولی شهید غلامعلی فاریابی یادداشت روزانه دکتر احمد فرخی حاجی آباد دانلود عرفان واعتراض اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها بلاگ کتابک